هر نوشته دنیایی تازه است

برای قضاوت اول بفهمید برای فهمیدن اول بخوانید

مسافرت ۲

چشم هایم را که باز می کنم هنوز منگ هستم انگار در آسمان هستم و فضای بازی آسمان را حس می کنم احساس فرود نرمی به من دست می دهد و از آسمان انگار به زمین می آیم در آخر وقتی در تشکم می افتم می فهمم کجا هستم به سقف نگاه می کنم که بالای سرم است و فرقی با باقی سقف ها دارد انگار قدیمی تر صمیمی تر یا همچین چیزی است بلند می شوم و تشکم را جمع می کنم کمی کتاب می خوانم و در آن فرو می روم تا صبحانه را با پدرم برادرم خواهرم مادرم مادر بزرگم بخوریم ولی خودمانیم ها صبحانه های این جا هم دیدن دارد البته دیدن که نه خوردن دارد کره و مربا ی آلبالو به حلوای زردک نان شهری نان سنتی حلیم چایی و.. بعد از آن هم رفتیم به باغ و سری به اونجا زدیم و ناهار هم همونجا خوردیم و تا عصر با عموم و پسر عموم  و کلا خانواده عموم گشتیم آخرشم که دوباره به خانه برگشتیم کلا مردم اینجا با یک نگاه می توانند بفهمند که اهل اونجایی یا نه معمولا هم کشاورزند و در زمین های کنار شهر کار می کنند برای همین صورتشان عموما آفتاب سوخته است

۰۲ خرداد ۹۸ ، ۰۳:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما قمصری

مسافرت قسمت اول

صدا ذهنم را خراش می دهد اصلا از صدای ترمز قطار بدم می آید، نه خوشم می آید اصلا هردو چون از یک طرف ذهنم را پاره پاره می کند و از طرف دیگر صدای رسیدن است آهسته آهسته قطار می ایستد از این لحضه که همه بلند می شوند و شلوغی هم بدم می آید انگار با سرنگ استرس را وارد بدن می کنند

ادامه مطلب...
۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما قمصری

خاک

خاک آب است ما بدون خاک از تشنگی می میریم بدون خاک درهم فشرده می شویم با خاک زیاد خفه می شویم خاک مثل آب آرامش می دهد وقتی آدم به خاک نگاه می کند به عظمت آن به وسعتش به بزرگیش خیره که می شود انگار آدم محو می شود مثل این است که به آسمان نگاه کنی وناگاه خود  را روی آسمان ببینی حرکت بی معنی می شود من کجا حرکت مس کنم از یک طرف دل خاک به طرف دیگرش می روم ولی هنوز داخل دل دنیا هستم کویر را ببین که با آت عظمتش بادی حرکتش می دهد اتحاد دانه های شن را ببین که از هم جدا نمی شوند باد که می آید و دانه ها حرکت می کنند انگار احساس می کنند انگار شور و هیجانی باعث شده که دانه های شن احساساتی شده و نتوانند در جای خود بمانند و از باد کمک گرفته اند شاید خواسته اند کاری کنند می خواهند همین طور نمانند برای احساسشان ارزش قائل شده اند به آن اهمیت داده اند و عمل کرده اند شاید دانه شن ها هم احساساتی شوند شاید آن ها هم گریه می کنند

۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما قمصری

دانلود دنیای سوفی

سلام این کتاب نوشته یوستین گردر هست و خواندن آن معادل یک دوره تاریخ فلسفه است که از قدیم و قبل از سه فیلسوف بزرگ آتن شروع کرده تا به دکارت و تجربه گرا ها و هیوم و  فروید رسیده اما همه این سفر در زمان به زبان داستانی هست به طوری که خواننده خودش را در داستان احساس می کند

ادامه مطلب...
۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۰:۳۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما قمصری

بی بال پریدن

پرندگان را به دسته های مختلف تقسیم کرده اند. اما من گمان می کنم می شود همه ی پرندگان را به سه دسته تقسیم کرد:
۱ـ پرندگانی که بال دارند و پرواز می کنند.
۲ـ پرندگانی که بال دارند و پرواز نمی کنند.
۳ـ پرندگانی که بال ندارند ولی پرواز می کنند.
ادامه مطلب...
۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۱:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما قمصری

دزد

شهری بود که همة اهالی آن دزد بودند. شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانة یک همسایه. حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت، به خانة خودش که آنرا هم دزد زده بود. به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛ چون هرکس از دیگری میدزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی میدزدید. داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت میگرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده ها. دولت هم به سهم خود سعی میکرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را میکردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری میشد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده. 

روزی، چطورش را نمیدانیم؛ مرد درستکاری گذرش به شهر افتاد

ادامه مطلب...
۰۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما قمصری

بازی

شهری بود که در آن همه چیز ممنوع بود.
و چون تنها چیزی که ممنوع نبود بازی الک دولک بود، اهالی شهر هر روز به صحراهای اطراف می‌رفتند و اوقات خود را با بازی الک دولک می‌گذراندند.

ادامه مطلب...
۰۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما قمصری

کتابها مثل آدمها هستند

کتاب ها مثل آدم ها هستند


“کتابها مثل آدمها هستند”

 

بعضی از کتاب ها ساده لباس می پوشند و بعضی لباس های عجیب و غریب و رنگارنگ دارند.

بعضی از کتاب ها برای ما قصه می گویند تا بخوابیم و بعضی قصه می گویند تا بیدار شویم.

بعضی از کتاب ها تنبل هستند.بعضی از کتاب ها زیاد می خوابند و همیشه خمیازه میکشند.

بعضی از کتاب ها شاگرد اول می شوند و جایزه می گیرند.بعضی مردود می شوند و بعضی تجدید.

بعضی از کتاب ها تقلب می کنند.بعضی از کتاب ها دزدی می کنند.

ادامه مطلب...
۳۱ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما قمصری

روز اعلام نتایج کنکور

این داستان از کتاب داستان های امیرعلی نوشته امیرعلی نبویان و نشر نقشو نگار برداشته شده است


 یک صبح گرم شهریور با صدای جیغ ممتو شادی مادرم از خواب پریدم :(( مبارکه! مهندسی برق ! امیرعلی! مادر مبارکه!))
 حقیر دیشب تا دیروقت مبهوت شعبده جناب ((ژاوی)) و دوستان محترم شان بودم و ناامید از قیاس افسون برانگیز حضرات با نمونه های وطنی و نیز به دنبال جواب قانع کننده برای جناب گزارشگر که ساعت دو و نیم شب با فریاد از فرد نامعلومی می پرسید : (( جه می کنه این داوید ویا؟!))
 همسن و سال های بنده خوب می دانند اگر خدازده بدبختی سر مراسم اعلام نتایج کنکور خواب بماند تا قیام قیامت متهم به بیخیالی و ولنگاری است و در معرض سرکوفت ابدی که والدین محترم در بی ربط ترین لحضه های زندگی به او خواهند زد.
 راستش با شنیدن آن جیغ و دادهای شادی، هاج و واج آن بودم که در همان رشته و دانشگاهی پذیرفته شده بودم که همشیره دو سال پیش قبول شده بود! برای اولین بار در زندگی، داشتم باور می کردم که استعداد و پشتکار به یک اندازه در موفقیت آدمی سهیم اند. تصورش هم غیر ممکن بود که دو سه سال بعد باید کسی را خانم مهندس صدا کنم که واقعا فرق چهارسو و دم باریک را نمی داند
ادامه مطلب...
۳۱ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما قمصری

خط ممتد

 دوباره به ذهنم حمله می کنند انگار آویزان اند و خودشان را به من چسباندند اما مهم نیست من که تقصیری نداشتم اول او شروع کرد دعوای صبح را می گویم 

ادامه مطلب...
۳۰ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما قمصری