خب اگه قسمتهای قبلی رو نخوندید یا کتاب رو دریافت نکردید برید اینحا

اول فصل که یه مفدار به زندگی سوفی و اینکه چه طور این موضوع نامه ها و فلسفه رو داره جدا پیش می بره پرداخته میشه اما میریم سراغ نامه

بعد از مقدمه می رسیم به اولین بحث پر اهمیت این فصل سه فیلسوف میلتوسی این سه نفر یعنی طالس، آناکسیماندر و آناکسیمنس دنبال جوهر و یا همان عنصر سازنده جهان بودند ولی همانطور که در کتاب هم اشاره شد تنها چیزی که ما از این افراد می دانیم از طریق نوشته های ارسطوست که دویست سال بعد می زیست و عقاید آن هارا نوشته بود ولی درباره چگونگی دسترسی به این افکار چیزی نوشته نشده خب طالس جوهر اصلی را آب می دانست و سعی داشت که همه مواد دیگر مانند هوا، خاک و .... را جوری تفسیر کند که از آب پدید می آیند نفر سوم نیز همچین دیدی داشت اما به جای آب، هوا نقش اصلی را در افکار آناکسیمنس داشت اما در رابطه با آناکسیماندر یا آناکسیماندروس جوهر اصلی یا جوهر حیات بخش را معین نمی کند بلکه ویژگی های آن را مشخص می کند.

بعد از این سه نفر راجع به دو عقیده مقابل هم بحث می شود ثبوت یا تغییر نخست عقاید پارمنیدس بیان می شود که اول عدم تولید و عدم نابودی را بیان کرده و در گام دوم عدم تغییر و بعد از آن هم کمی راجع به شیوه ای که پارمنیدس در تقابل تجربه و عقل اختیار کرد پرداخته می شود.

در مقابل پارمنیدس ثبوت گرا عقاید هراکلیتوس که به تغییر همیشگی اعتقاد داشت بنا شد که مبنای این عقیده مشاهده بوده گفتیم که پارمنیدس در تقابل عقل و تجربه جانب عقل را گرفت در حالی که هراکلیتوس اساس خود را مشاهده یعنی تجربه گذاشت پارمنیدس می گفت هیچ چیز تغییر نمی کند و هراکلیتوس می گفت همه چیز در تغییر است

عقاید هراکلیتوس و پارمنیدس مقابل هم بودند تا شخصی به نام امپدوکلس از سیسیل به این پرداخت او بیان کرد که هر دو در مواردی درست و در مواردی نا درست می گویند امپدوکلس دریافت دلیل اصلی ضدیت آنها این بود که هردو وجود فقط یک عنصر را درنظر می گرفتند اگر این طور بود عقل و تجربه همواره در تضاد با یکدیگر بودند در نهایت امپدوکلس نتیجه گرفت که طبیعت از چهار عنصر پدید آمده آب، خاک، هوا و آتش. علاوه بر این او دو نیرو در جهان در نظر گرفت مهر و کین که توضیح آنها در کتاب آمده امپدوکلس بین نیرو و حوهر تمایز قائل شد

آناکساگوراس با هیچ کدام از این بیان ها موافق نبود او قبول نمی کرد که برای مثال عناصری که امپدوکلس بیان کرد بتواند همه چیز برای مثال گوشت را بسازد او به وجود ذره های بسیار کوچکی که ما نمی بینیم قائل بود

در آخر فصل هم جمع بندی و نتیجه گیری سوفی از این نامه بیان می شود که ما هم با جمله مشابه این قسمت را به پایان می رسانیم

او نتیجه گرفت اگر هم نتواند فلسفه را بیاموزد: دست کم می تواند بیاموزد چگونه فلسفی بیاندیشد.