خب من همین چند لحظه پیش این کتاب رو تموم کردم و میخوام داغ داغ بنویسم!        این مطلب بدون لو دادن داستان استwink

 

ژانر داستان درام هستش هر چند به مقداری معمایی هم قاطیش میشه و در کل داستان در مورد عقاید و دین و مذهبه اگه کتاب دیدار در هایدپارک رو خونده باشید میتونید اون گروه رو تصور کنید حالا به جای کل اون گروه که دنبال شیوه درست بودند یه فرد بزارید که خودش هم دنبال شیوه درست نمیره ولی کشیده میشه در این صورت میتونید یه تصویر کلی از شخصیت اصلی داستان داشته باشید.

شخصیت ها و ریتم داستانی

خب می رسیم به شخصیت های جانبی داستان. در کل داستان ضرباهنگ و پیرمگ مناسبی داره و به ترتیب شخصیت ها رو وارد می کنه هر چند یه پیچش داستانی هست که یه مقدار تند می کنه داستان رو و بعد از اون داستان ریتم کندتری پیش می گیره ولی باعث نمیشه که خواننده جا بمونه(حداقل من کهه نموندم!) بلکه باعث میشه خودش سریعتر بره جلو ولی بعد از اون ریتم داستان کند میشه ولی تا قبل از اون داستان غیر قابل پیش بینی جلو میره. 

پرورش متن و فضا سازی برای مخاطب

خب داستان فضای ذهنی شخصیت اصلی رو برای ما کامل گفته(زاویه دید اول شخص هست) و دید اون نسبت به باقی هم گفته برای همین شما راحت میتونید خودتون رو جای قهرمان داستان بگذارید اما توی پرورش متن یه سری نا پختگی هایی هم به چشم میاد مثلا اون جاهایی که معلومه کنترل متن از دست نویسنده بیرون اومده یا یه سری قسمت ها که توی بیان افکار شخصیت گفته میشه که من اون ها رو به نظرم  متن میتونست بهتر بیان بشه مخصوصا در یک چهارم پایانی کتاب و در بیان افکار احساسی شخصیت اصلی 

زمان و مکان 

خب در میانه داستان مکان داستان به کلی تغییر می کنه اما ویژگی ها رو خوب بیان کرده به این قسمت از کتاب توجه کنید:

با قیژی گوش خراش، در باز شد. هر دو در چارچوب در، خیره به فضای تاریک حیاط ایستادیم. عطری از گذشته ی مادر بر مشامم خزید. دو قدم به داخل رت. همراهی اش کردم. کهنگی در برگ های مرده ی زیر پایمان، حس می شد. خانه ای عجیب، شبیه فیلم های ایرانی که گهگاه مادر دور از چشم پدر تماشا می گرد، با حیاطی بزرگ و مدفون در برگ های چند ساله که محصول درختان بلند و تنومند و حوضی بزرگ گه از علائم حیاطی اش، فقط آبی اجن گرفته بود. خانه ای بزرگ با ایوانی طویل که دو یا سه پله، آن را به حیاط وصل می کرد و بی شباهت به محل تجمع ارواح نبود. بوی تند علف های هرز و بلند. با تلنبار پوسیده ی سبزه های چندین ساله روی زمین، بی میلی برای بازدید بیش تر را به چشمانم تزریق می کرد....

 

که من خودم شخصا وقتی این قسمت رو میخوندم همچین خانه ای دقیقا در ذهنم وجود داشت

جمع بندی کلی

اگر از داستان های مذهبی و درام یا داستان هایی که شخصیت خودپابه و تم تغییر دارند خوشتون میاد مطمئنا از این کتاب هم خوشتنون میاد یک سوم ابتدایی کتاب واقعا شروع خوب و ادامه ای غیر قابل پیش بینی داره هرچند اواخر کتاب قابل پیش بینی بود ولی بازهم عطش مخاطب برای دنبال کردن داستان سیر نشده

wink